اندیشه ی نوین اسلامی
اندیشه ی نوین اسلامی

اندیشه ی نوین اسلامی

مقتومت از لبنان

مقاومت اسلامی در لبنان- نویسنده: نعیم قاسم- مترجم: محمد مهدی شریعتمدار



آغاز مقاومت
تجاوز اسرائیل به خاک لبنان در سال 1982، به منزله جنگ ششم اعراب و اسرائیل بود، پنج جنگ نخست عبارت است از:
1- اشغال اراضی فلسطین از سوی اسرائیل در سال 1948 که شامل 20770 کیلومتر مربع از کل سرزمین فلسطین (به مساحت 27027 کیلومتر مربع) بود. این سرزمین ها اراضی اشغال شده سال 1948 نام گرفت.
2- تجاوز سه جانبه اسرائیل، فرانسه و انگلستان به مصر در سال 1956.
3- تجاوز اسرائیل در سال 1967 که طی آن اراضی فلسطینی باقی مانده - که اراضی 1967 نام گرفت - و نیز صحرای سینا از مصر، جولان از سوریه و وادی عربه از اردن به اشغال اسرائیل در آمد.
4- جنگ سپتامبر در 1973 که مصر و سوریه علیه اسرائیل آغاز کردند و بعضی از اراضی اشغال شده خود را در آن باز پس گرفتند.
5- تجاوز علیه لبنان در سال 1978 که در اثر آن، بخشی از جنوب لبنان اشغال و یک منطقه امنیتی در آن ایجاد شد که مزدوران لبنانی اسرائیل به فرماندهی «سعد حداد» در آن حضور داشتند.
ابتکار عمل در پنج مورد در دست صهیونیست ها و تنها در یک جنگ، در دست اعراب بود. نتیجه این جنگ ها، توسعه جغرافیایی قلمرو اسرائیل بود که از فلسطین فراتر رفت و اراضی عربی مجاور را در مصر، لبنان، سوریه و اردن نیز در برگرفت. توان نظامی اسرائیل و حمایت های سیاسی بین المللی به رهبری آمریکا، نیروی فشاری تشکیل داده بود تا طرف دیگر را به عقب نشینی و امتیاز دهی و نیز مشروعیت بخشی به واقعیت های تحمیل شده اشغالگری وادار کند.
تلقی صهیونیست ها این بود که تجاوز به لبنان منجر به نابودی زیر ساخت های مقاومت مسلحانه فلسطین خواهد شد و نیز دور کردن مبارزان مقاوم فلسطین از لبنان، به فرسایش توان مقاومت آنان در آینده خواهد انجامید و اقدامات سیاسی با هدف تثبیت رژیم اسرائیل را در محدوه ای که ضامن بقا و تداوم و ایمنی آن در محیط عربی پیرامون خود باشد، تسهیل خواهد کرد.
در چنین شرایطی که در فضای سستی و تسلیم اعراب شکل گرفته بود، اسرائیل می توانست، آنچه را مد نظر دارد، تحقق بخشد، به ویژه آن که بعضی از فلسطینیان و رژیم های عربی برای اقدامی سازشکارانه با امضای فلسطینیان و حمایت اعراب، به منظور بسته شدن پرونده فلسطین بر اساس شرایط اسرائیل آمادگی کامل داشتند.
اما از آنجا که فلسطین یک سرزمین عربی و اسلامی اشغال شده است و بر همه مسلمانان واجب است که برای آزاد سازی آن بکوشند و از آنجا که بخش های دیگری از سرزمین های عربی و از جمله لبنان نیز اشغال شده بود و وظیفه اسلامی برای آزاد سازی آنها نیز مطرح بود و ولی فقیه، امام خمینی (قدس سره) با بیان این که «اسرائیل یک غده سرطانی است» دستور لازم را داده بود، حزب الله این مهم را بر عهده گرفت و عملیات مقاومت اسلامی را بر ضد اسرائیل، با امکانات بسیار اندکی که فراهم بود و نیروهای انسانی کم آغاز کرد تا گامی باشد در راه پایه گذاری همه جانبه یک پروژه مقاومت کامل که هدف از آن، رد هر گونه امتیاز دهی در مورد سرزمین و عدم پذیرش سوء استفاده دشمن از ضعف و ناتوانی واقعی فلسطینیان و اعراب و در نتیجه جلوگیری از تحقق اهداف آن بود.
از این رو بر اولویت مقاومت تأکید شد و این نیازمند به کارگیری همه امکانات و نیروها در این جهت بود. مراکز آموزش نظامی که زیر نظر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در منطقه بقاع فعالیت می کرد، منبع اصلی تأمین نیروهای مجاهد برای مقاومت اسلامی و بهره مندی از بسیج فرهنگی، معنوی، اخلاقی و جهادی که از ویژگی های جوانان سپاه شمرده می شد، بوده است. همه افراد، بدون توجه به سطوح تشکیلاتی یا وظایف اجرایی خود، در این دوره ها شرکت جستند، زیرا گذراندن دوره های نظامی، شرط عضویت در حزب بود. دبیر کل سابق حزب شهید سید عباس موسوی (قدس سره) در رأس کسانی بود که در نخستین دوره نظامی در اواخر سال 1982 آموزش دیده بودند.
در آن زمان، پایتخت لبنان و حومه آن، علاوه بر جنوب، بقاع غربی و جبل لبنان، جزء مناطق اشغال شده بود. نیروهای مقاومت فعالیت خود را در چارچوب یک تشکیلات مخفی، بدون هیچ ظهور آشکار تبلیغاتی یا سیاسی آغاز کردند. هم زمان با این اقدامات، یک حرکت فرهنگی و بسیج عمومی برای تعلیم آموزه های اسلامی، بدون علنی ساختن شکل تشکیلاتی آن صورت گرفت.
تجربیات نظامی نیز نیروهای مقاومت، به گونه ای سریع رشد کرد. علاوه بر آنچه برخی از برادران در استفاده از تجربه فلسطینیان در لبنان دریافت کرده بودند و آنچه در مراکز آموزش نظامی سپاه، به ویژه در بقاع فراگرفته شده بود، تشکیلات مقاومت اسلامی بدین سو هدایت شد که در زمینه شناسایی، توپخانه، مهندسی جنگ و مانند آن تخصص یابد و مأموریت ها در یک ساختار هرمی شکل به نحوی توزیع شد که هماهنگ با نیازها و ضرورت های نبرد در میدان جنگ و نیز پشتیبانی پشت جبهه باشد.

کار آمدی جوانان و ویژگی های آنان
فعالیت های مقاومت منحصر به نیروهای تمام وقت نبود، بلکه از تشکیلات بسیج عمومی نیز در عملیات و نگهبانی، به طور محدود و مکرر استفاده شده است، به گونه ای که با شرایط خاص عملی عناصر بسیج سازگار باشد و آنان بتوانند زندگی روزمره خود را به طور طبیعی، در دانشگاه ها یا در فعالیت های معیشتی، به عنوان مهندس، کارمند یا کارگر در بخش خصوصی بگذرانند. این امر باعث شد که نیروی جوان وسیعی در اختیار مقاومت قرار گیرد، به طوری که هیچگاه مشکلی به عنوان تعداد نیروهای مقاومت به وجود نیامد، چرا که استقبال جوانان گسترده بود و به مرور زمان و با ایثارگری شهیدان افزایش می یافت. به رغم تحولات و گسترش رویارویی با دشمن، در دو تجاوز اسرائیل در سال های 1993 و 1996 علیه لبنان، اجازه داده نشد که تعداد زیادی از نیروهای مقاومت به خطوط مقدم در جنوب و بقاع غربی پیش بروند، چرا که ماهیت نبرد، مستلزم اقدامات اجرایی ویژه ای بود که نیازی به مشارکت مستقیم در سراسر جبهه ها، جز برای بخشی از نیروهای مقاومت، به ویژه افراد دارای تخصص و رزمندگان نداشت.
حضور فشرده عناصر جوان تحصیل کرده و آموزش دیده در مقاومت پیشروی سریع در توسعه نیروی انسانی را با حداکثر استفاده از ابزارهای نوین مانند رایانه، ارتباطات و شاخه های گوناگون مهندسی امکان پذیر ساخت و مجاهدان ما توانستند به ایذای دشمن به ویژه در موارد نقاط ضعف نظامیش بپردازند و نقاط ضعف مقاومت را با پیشرفته تر کردن بعضی تکنیک های اجرایی در نبرد از میان ببرند.
از بارزترین موارد پیشرفت نظامی مقاومت، دقت در هدف گیری سلاح های تکنیکی موشک و توپخانه و اصابت دقیق خمپاره ها به استحکامات یا موقعیت مشخص، تبحر در نوآوری در زمینه جغرافیای پرتاب موشک های کاتیوشا، شناخت نقاط ضعف تانک های معمولی و پیشرفته میرکافا - که به گوری . رای افراد داخل آن تبدیل می شد.(1) و تخصص در ساخت بمب با شکل ها، اندازه ها و شیوه های گوناگون هدایت و کنترل، طرح های شناسایی که دستیابی نیروهای مقاومت را به نقاط تمرکز نیروها و مزدوران دشمن امکان پذیر ساخت و بالاخره کنترل موقعیت های دشمن به طور مستقیم یا با استفاده مستمر از دوربین های روزانه و شبانه و بالاخره برنامه های کمین و عملیات شهادت طلبانه و مانند آن را می توان ذکر کرد.
گفتنی است که نمی توان دستیابی به این سطح از مقاومت نظامی را از ایمان، بسیج و جرأت مجاهدان و اقدام و استقبال آنان از شهادت جدا ساخت، زیرا این روحیه، پایه اصلی موفقیت مقاومت است. به تجربه ثابت شده است که بسیج معنوی و روانی، به وجود آورنده توان اضافی سترگی است که به کار برد بهتر نیروی نظامی - هر چند اندک باشد - کمک می کند و برعکس، در صورت فرو پاشی و شکست روانی در رویارویی با دشمن، نیروی نظامی- هر چند بسیار باشد - به حضیض قدرت خود می رسد. در تاریخ مقاومت، ما هرگز شاهد فرار افرادی از میدان نبرد یا اعتراض آنان به ادامه جنگ نبوده ایم، بلکه همواره با تمایلات سرکش در بعضی از حالت ها روبرو بوده ایم که در آرزوی نیل به فیض شهادت، در پی انجام اقداماتی بسیار خطرناک بوده اند و مسئولان، به دلیل وجوب دقت عمل و ضرورت آن به عنوان یک اصل اساسی در رویارویی با دشمن، با آن موافقت نکرده اند. باید اضافه کرد که پایه اصلی در تشکیلات مقاومت،، ویژگی های افراد است. از این رو، پرونده هر یک از برادران، پیش از موافقت با پیوستن او به صفوف مقاومت، به طور دقیق بررسی می شود و بر مسأله ایمان به خط حزب الله و آمادگی فرد برای رشد نیروی ایمانی، فرهنگی و نظامی خود و نبود تردیدهای امنیتی، یا ابهاماتی درباره او تأکید می شود و پس از آن نیز در همه گام های عملی مختلف، وضعیت فرد از لحاظ آمادگی و استعداد تکیه بر ارزشیابی دایم فرد برای مشخص کردن نوع بهره مندی تشکیلات از حضور وی پیگیری می شود.

عملیات و شیوه های نبرد
مخفی کاری در عمل جهادی، اساس موفقیت در میدان محسوب می شود. عامل غافلگیری، بیشترین اهداف را با کمترین خسارت ها به بار می آورد. دشمن با انجام عملیات علیه آن انجام خواهند داد. و در این زمینه، از شناسایی هوایی، ابزارهای مختلف کنترل نظامی برای دریافت نشانه هایی که دال بر آمادگی برای حملات احتمالی است، استفاده می کند. بنابراین، مخفی کاری به منظور شکست اقدامات اطلاعاتی و شناسایی های میدانی دشمن، نه تنها ضروری، بلکه واجب است.
مقاومت نیز دایره اطلاع از عملیات خود را منحصر به مسئولان مستقیم - به لحاظ مدیریت و اجرا کرده است و این دقت را در همه طرح های فرماندهی نظامی در این زمینه انجام می دهد. چنانچه دقت در انتخاب افراد را اضافه کنیم، درک علت ناتوانی دشمن در کشف عملیات مقاومت، پیش از وقوع یا در حال آماده سازی برای اجرای آنها امکان پذیر خواهد بود و این باعث شده است که عملیات مقاومت، غافلگیرانه و موفق باشد.
ابزارهای جنگی هم طوری انتخاب شده است که سهولت حمل و نقل و اخفای آنها تأمین شود. از این رو، هیچگاه نیازی به تانک یا جنگ افزارهای سنگین و ثابت نبوده است، چرا که این ابزارها در معرض بمباران هوایی قرار می گیرد و در نتیجه با آمادگی تسلیحاتی مقاومت سازگاری لازم را ندارد. برای دستیابی به امکانات مناسب از منابع مختلف، تلاش هایی صورت گرفته است و برخی از آنها از طریق بعضی بازرگانان اسلحه و برخی دیگر از گروه هایی در داخل لبنان خریداری شده است. اگر چه همه امکانات لازم برای مقاومت فراهم نشد اما همواره تلاش بر این بوده است تا از آنچه فراهم آمده است استفاده کامل شود و کوشش های مستمری برای جبران کاستی ها صورت گیرد. دور اندیشی در استفاده از امکانات و عدم افشای آنها و ارائه امکانات مناسب در زمان مناسب، کم اهمیت تر از خود امکانات نیست.
حزب الله، تدابیر عملی خود را برای پایه ریزی مقاومت، به گونه ای متفاوت با ارتش های منظم اتخاذ کرد. مقاومت اسلامی از طریق گروه های مخفی در میدان نبرد عمل می کند و این باعث انعطاف پذیری در تحرک می شود و امکان می دهد که افراد بتوانند، ضمن زندگی طبیعی خود در روستاها و شهرهای دور و نزدیک، به سادگی بتوانند که به میدان نبرد برگردند، بی آن که نیازی به حضور آشکار نظامی باشد. اصولاً حضور آشکار نظامی به مانوری تبدیل می شود که مایه نارضایتی مردم و بی فایده خواهد بود و به مثابه اهداف علنی برای ضربات دشمن تلقی می شود. در این زمینه، حتی مراکز آموزشی هم از این ویژگی برخوردار و همواره متحرک و استتار شده بوده است تا از حملات هوایی هواپیماهای اسرائیل که در سراسر آسمان لبنان به پرواز درمی آمد، در امان بماند.
همچنین مقاومت نیازی به حضور در مناطقی ثابت - مگر در جاهای محدود در کوه ها و در میان درختان - نداشته است. نمونه این را می توان در منطقه اقلیم التفاح (2) شاهد بود. این موقعیت ها دارای ویژگی خاص به دلیل دوری از تجمع های مردمی است و چنانچه به دست دشمن بیفتد، منجر به کنترل و تسلط بر همه تحرکات در منطقه خواهد شد. یکی از دلایل انتخاب این اماکن نیز آن است که اصولاً در بعضی از عملیات، نیاز به نقطه شروع معین وجود دارد. اما در روستاهای خط مقدم که دارای وضعیت جغرافیایی مناسبی نیست، هرگز نقاط ثابتی برای مقاومت وجود نداشت. براساس این روش، اصولاً ضرورتی برای آشکار ساختن سلاح یا مراکز نظامی در خطوط پشتی و در روستاها و شهرهایی مانند بیروت، بقاع و صیدا و مانند آن وجود نداشت.
لذا نباید توقع داشت که نیروهای مقاومت یک منطقه اشغال شده از سوی دشمن اسرائیلی را آزاد سازد و در آن باقی بماند. آنچه در هنگام آزاد سازی موقعیت های سجد، عرمتی، دبشه و مانند آن رخ داد، همین بود و مجاهدان پس از برافراشتن پرچم حزب الله و حضور کوتاه مدت، پیش از رسیدن هواپیماهای اسرائیلی و انجام بمباران فشرده، مناطق آزاد شده را ترک کردند. این روش، خود نشانگر موفقیت عملیات مقاومت است که منجر به کشته و زخمی شدن یا بیرون راندن نگهبانان آن پایگاه شده.
همچنین نباید انتظار داشت که مقاومت امکانات خود را در جبهه ها متمرکز کند و وارد نبردی کلاسیک بر ضد دشمن شود. چنین اقدامی از مأموریت های ارتش است و نیازمند فرایند تجهیز و آماده سازی و نیز نیروها و امکانات نظامی لازم است. عملیات مقاومت بر قاعده جنگ و گریز یا «ضربه زدن و از صحنه گریختن» استوار است تا بدین وسیله دشمن با این ضربات غافلگیر شود و نیروهای مقاومت نیز مخفی شوند و دشمن، کسی را در برابر خود نیابد تا پاسخ حملات او را بدهد.
انجام عملیات پیاپی، کیفی بودن و تداوم آنها، تحقق هدف هایی چند را تسهیل کرد که عبارت است از:
1- رعب افکنی در صفوف دشمن و قرار دادن آن در حالت آماده باش دایم که به فرسایش توان نظامی آن منجر شده است.
2- ترساندن سربازان دشمن از مرگ که با انجام عملیات احتمالی مقاومت، همواره در کمین آنهاست و این باعث تزلزل روحیه و کاهش کارایی عملی آنها شده است.
3- باز داشتن اشغالگر از تحقق اهداف توسعه طلبانه بیشتر، در اثر فشاری که در مناطق اشغال شده شاهد آن بوده است.
4- آزاد سازی سرزمین به عنوان هدف نهایی که بارها در عقب نشینی اجباری دشمن صورت گرفته است. مانند عقب نشینی از «تومات نیحا» و مناطق دیگر در بقاع غربی و نیز عقب نشینی از موقعیت هایی در اطراف جزین در جنوب لبنان و پس از آن، از خود جزین و حومه آن و بالاخره عقب نشینی وسیع و گسترده ای که در اولین پیروزی تاریخی مهم در منطقه رخ داد و در طول پنج دهه بی نظیر بوده است و منجر به آزاد سازی بخش اعظم جنوب لبنان و بقاع غربی در 24 مه 2000 شد.
انتخاب مکان و زمان عملیات نیز بسیار مهم است اما قاعده کلی این بود که خطی ترسیم شود که تداوم عملیات را بر حسب شرایط میدانی تضمین کند، بی آن که به حملات متقابل غیر مفید یا ناکار آمد تبدیل شود یا در اثر اوضاع سیاسی معینی که در صحنه ظاهر می شود، بر شدت عملیات افزوده یا از آن کاسته شود. این نقشه کامل برای انجام عملیات، به تحقق هدف های میدانی در وهله نخست کمک کرد و به طور حتم، بازتاب هایی در زمینه اوضاع سیاسی داشت که نتیجه طبیعی موفقیت عملیات نظامی بوده است.

آزاد سازی یا مذاکرات
مقاومت اسلامی همواره ماهیت عملیات جهادی خود را اقدامی برای آزاد سازی و نه یک فرایند سیاسی اعلام کرده است. عملیات آزادی بخش، پس از تعیین اصول و مقررات مبارزه و رویارویی، از سوی فرماندهی میدان به اجرا در می آید، بی آنکه تحولات سیاسی یا فشارها و ترغیب ها برای کاهش یا تشدید آن موثر باشد. در مقابل، عملیات سیاسی متأثر از بهبود شرایط مذاکرات سیاسی با دشمن، ایجاد فرصت مناسب و ارتباط کامل آن با روند حرکت سیاسی یا فشارهایی است که بر اداره کنندگان آن وارد می آید.
از آنجا که حزب الله به مذاکرات جاری سازش ایمان ندارد و بر این باور است که این مذاکرات به دشمن فرصت بهره برداری از شرایط اشغال را می دهد و به دلیل اختلال در موازنه قدرت و پایین بودن سقف مذاکرات از لحاظ سیاسی، هر گونه کارکرد طرف مقابل را از بین می برد؛ از این رو معتقدیم، عملیاتی که دارای ماهیت و صبغه سیاسی است، فایده ای ندارد و علاوه بر آن که مایه هدر رفتن خون ها می شود، به خسارت هایی می انجامد که فراتر و وسیع تر از نتایج آن است. لذا تنها راه عملی، اصولی و شرعی، عملیات آزادی بخش است که پیامد سیاسی آن، عقب نشینی دشمن و تغییر نقشه ها و روش های آن است. با این دید، نمی توان یک فعالیت جهادی را از آثار سیاسی آن جدا کرد و اتخاذ برخی تدابیر عملی در نقطه عطف های سیاسی حساس نشان دور اندیشی است. با این همه، میان عملیات سیاسی کارانه ای که برای دستیابی آرام به دستاوردهایی با سقف پایین در مذاکرات و عملیات آزادی بخش که موجب احقاق حق بوده، معیارهای تحمیلی را مردود می داند و نتایج سیاسی بزرگی را به عنوان گام های اساسی در مسیر آزادی تحقق می بخشد، تفاوت بسیاری وجود دارد.
حزب الله، قواعد کلی فعالیت مقاومت را پیش و پس از آزادسازی مزارع اشغال شده شبعا ترسیم کرده است. این بدان معناست که مقاومت، در اجرای این قواعد به طور مکانیکی عمل می کند. چنین رویکردی، به دشمن امکان شناخت قبلی نسبت به نحوه اقدام حزب الله می دهد و فریب و دسیسه چینی و تغییر نقشه ها و حرکت در جهت عکس پیش بینی ها و انتظارات دشمن، بخشی از خدعه های جنگ است. بارزترین حادثه از این نوع، رویداد 8 فوریه 2000 است که دشمن دست به حملات هوایی علیه نیروگاه برق بعلبک و ایستگاه انتقال نیروی برق در منطقه جمهور زد و آن دو را کلاً ویران و باعث قطع برق بیروت و حومه آن و مناطق جبل و بعلبک و زخمی شدن تعدادی از افراد شد. هدف از این حملات، واداشتن مقاومت اسلامی به اقدام انفعالی بود تا بهانه ای برای عملیات وسیع نظامی اسرائیل باشد، عملیاتی که از سوی کمیته ای از شورای وزیران اسرائیل، عملیات لغزاننده نام گرفته بود. مقاومت اسلامی بر خلاف پیش بینی و انتظار دشمن، به این عملیات پاسخی نداد و این مایه شکست مقدماتی شد که اسرائیل برای اجرای نقشه خود در آن زمان، بدان نیاز داشت.(3)
روش مقاومت تنها راه حل ممکن برای رویارویی با خلأ موازنه قدرت میان اشغالگر اسرائیلی و صاحبان اصلی سرزمین است. جزییات عملیاتی این رویارویی ها، به ویژگی های سرزمینی، میزان حضور و پراکندگی نیروهای دشمن، شرایط محیط پیرامون در اشکال مختلف آن، وضعیت سلطه سیاسی حاکم بر کشور و امکانات موجود بستگی دارد که تفاوت اصولی در عملکرد مقاومت اسلامی در کشورهای مختلف ایجاد می کند. برای مثال، شرایط لبنان و فلسطین متفاوت است و در نتیجه جزییات عملیات مقاومت نیز متفاوت خواهد بود. با این همه، نقطه مشترک دو کشور، حضور یک نیروی اشغالگر است که داده های کافی را برای شناخت نقاط ضعف و قوت دشمن به دست می دهد. از آنجا که تنها راهکار بیرون راندن اشغالگران مقاومت مسلحانه است، انتقال تجربیات مقاومت و اهداف، روحیه، پیشرفت ها و روش های عملی آن برای استفاده در سرزمین دیگر، امکان پذیر است. رکن اصلی که باید بدان تکیه زد و همه جزییات دیگر، فرع بر آن است، دیدگاهی است که درباره راه حل ممکن وجود دارد. آیا این راه حل، مقاومت یا انجام مذاکرات است؟ امروزه نتایج احتمالی هر یک از دو روش آشکار شده است و همگان دریافته اند که بازگشت به زمین از راه مذاکرات صورت نمی پذیرد و اشغالگران نیز در صورت تداوم مقاومت، توان تداوم اشغال را نخواهند داشت.
اعتماد و اتکا به رژیم ها و وابستگی به آنها، مقاومت را در چاه ضرورت ها و الزامات مورد نظر آن رژیم ها درخواهد انداخت و آزادی و کارایی آن را از بین خواهد برد. در نتیجه باید به هماهنگی با تأیید کنندگان مقاومت بسنده کرد و با استفاده از حمایت آنان، از درگیر شدن در پایبندی ها و تعهدات و الزامات آنان دوری جست و گرنه فایده ای براین هماهنگی و حمایت مترتب نخواهد بود.

حدود هدف گیریها
امکانات نظامی مقاومت بسیار ضعیف تر از امکانات اشغالگران است. آنچه این ناتوانی را جبران می کند، اتخاذ روش های مناسب ایذایی است تا دشمن همواره تلخی اشغال و دشواری تداوم آن را احساس کند. مقاومت اسلامی نقطه ضعف اساسی دشمن صهیونیستی را که امنیت سربازان و شهرک نشینان اسرائیلی است، درک کرده، عملیات خود را در جایی متمرکز ساخت که سربازان اسرائیلی در صحنه نبرد حضور بیشتری داشته باشند تا بیشترین خسارت ها را متوجه آنان کند. ویژگی های خاک لبنان نیز امکان تحقق اهداف بیشتری را از راه اعمال این روش به دست می دهد.
هنگامی که دشمن، به طور مداوم به بمباران اماکن مسکونی و غیر نظامیان اقدام کرده، مقاومت از سلاح کاتیوشا برای حمله به شهرک های صهیونیست نشین شمال فلسطین استفاده کرد، زیرا ضربه زدن به سربازان اسرائیلی، برای باز دارندگی از هدف گیری غیر نظامیان دیگر کافی نبود. بمباران غیر نظامیان اسرائیلی به عنوان عکس العملی در برابر هدف قرار دادن غیر نظامیان لبنان از سوی اسرائیل، به تفاهم 6 ژوئیه 1993 و پس از آن، تفاهم آوریل 1996 کمک کرد و در نتیجه، معادله بی طرفی نسبت به غیر نظامیان از سوی طرفین پذیرفته شد. این تفاهم با ماهیت اهداف مقاومت و شیوه عمل آن سازگاری داشت. چرا که از یک سو حمایت مردمی آن را افزایش داده و از سوی دیگر، در نتیجه اراده راسخ برای جهاد و شهادت مجاهدان ما که در رویارویی با دشمن، به ابتکار عمل هایی دست زدند و در متزلزل ساختن امنیت سربازان اسرائیلی و در عوض، ایجاد و تحکیم وضعیت روانی و معنوی مجاهدان مقاومت، پیشرفت مهمی را تحقق بخشیدند؛ خسارت های بسیاری به سربازان اسرائیلی وارد و نقطه قوتی به سود نیروهای مقاومت به وجود آمد.
مقاومت اسلامی، هدف قرار دادن اسرائیلیان را در جهان امری مفید نمی داند. رویارویی در مناطق اشغال شده، موجب احقاق حق و مفید و قانع کننده است و می تواند تأیید گسترده ای برای مقاومت فراهم کند، چرا که آزاد سازی سرزمین یک هدف اصولی است و اشغالگران باید مسئولیت مستقیم عملکرد خود را پیذیرند. اگر چه بیگانگان باید پاسخ حمایت های خود را که منجر به فراهم آوردن عوامل نیرومندی اشغالگران شده دریافت کنند، اما گسترش دایره نبرد به صورت یاد شده، موجب تضییع تلاش ها و ایجاد اشکالات متعدد در برابر مقاومت می شود. لذا اکتفا به هدف قرار دادن نیروهای اشغالگر در مناطق حضورشان که مایه ضربه زدن به امنیت و تزلزل قدرت آنها در حمایت از خود خواهد بود، موجب تمرکز اثر بخشی عملیات مقاومت و عدم دخالت اخلالگرانه عوامل اثر گذار حاشیه ای و خطرناک خواهد شد. چنین دیدگاهی، از رعایت جوانب شرعی در تعیین مقررات و ضوابط رویارویی و نبرد جدا نیست.
اختلال در موازنه قدرت، جز با شهادت طلبی تعدیل نمی شود. از این رو نگرش و رویکرد مقاومت اسلامی بر وارد آوردن ضربه های سنگین به دشمن متمرکز شده است که با امکانات موجود صورت می گیرد، هر چند که استحکامات دشمن فراوان باشد. در این راه، استفاده از بمب، کمین گذاری یا آتش گشودن به روی دشمن و شیوه های دیگر مد نظر قرار گرفته است.
چنانچه وارد کردن خسارت به دشمن بدون شهادت رزمندگان ما امکان پذیر باشد، اصولاً محل مناقشه نخواهد بود، چرا که قاعده اصلی، ایذای دشمن و بر هم زدن امنیت اوست. تحقق این هدف با استفاده از بمب اولویت خواهد داشت و در غیر این صورت، عملیات جهادی که منجر به شهادت نیروهای مقاومت می شود، مورد توجه قرار خواهد گرفت و در صورت لزوم - که مهم بودن هدف نظامی اقتضا کند - عملیات شهادت طلبانه فردی یا با مشارکت گروه های جهادی در دستور کار قرار می گیرد.
از آنجا که مجاهد مقاوم، در کمینگاه یا در رویارویی مستقیم با دشمن، بر اساس ایمان اسلامی و تکلیف جهادی خود، آماده شهادت است و از آنجا که احتمال شهادت او به دلیل حجم مخاطراتی که با آن روبروست، بسیار است، لذا چنانچه هدف مهمی وجود داشته باشد که با یک نیروی شهادت طلب قابل حمله باشد، عملیات شهادت طلبانه بر دیگر روش ها اولویت خواهد داشت. در بعضی حالت ها، شکل خاصی از عملیات، می تواند تنها گزینه مورد نظر باشد، چرا که امکان انجام عملیات دیگری فراهم نیست. آنچه مهم است، این که عملاً میدان نبرد، هرگز خالی از عملیات مستمر با آهنگی که نشانگر تداوم همیشگی آنهاست، نباشد.
کارایی مقاومت، نتیجه انباشت تلاش ها و فعالیت هایی است که نتایج آن، با یک یا چند حمله تحقق نمی یابد و دستیابی به نتایج مورد نظر در آینده، در گرو استمرار و تداوم آنهاست. از سوی دیگر، رسیدن به پیروزی تنها بستگی به عامل نظامی ندارد، بلکه عوامل متعدد دیگری در تحقق آن دخالت دارد که از جمله آنها عملکرد فعال، روحیه بالا و دخالت شرایط داخلی، منطقه ای و بین المللی است. خدای متعال می فرماید:
و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صومع و بیع و صلوات و مسجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز.(4)
«... و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد و قطعاً خدا به کسی که [دین] او را یاری می کند، یاری می دهد، چرا که خدا سخت نیرومند و شکست ناپذیر است.»
اگر چه تعداد عملیات شهادت طلبانه با خودروهای حامل مواد منفجره تنها دوازده مورد را شامل شده است، اما این عملیات به عنوان روش مورد توجه مقاومت اسلامی بر سر زبان ها افتاده است. باید افزود که عملیات کیفی و خطیری که تاکنون مقاومت انجام داده است و شهادت نیروها در آن محتمل بوده است، بی شمار است. بسیاری از مجاهدان ما در این عملیات کیفی که دارای نتایج استشهادی مورد انتظار بود، به شهادت رسیدند. شهادت طلبی کارایی نیروی نظامی را از بین می برد، زیرا نیروی نظامی کسانی را که از مرگ می هراسند، مورد تهدید قرار می دهد ولی از اثر گذاری بر استقبال کنندگان از شهادت ناتوان است. روحیه شهادت طلبی نیز در اثر پایبندی دینی مبتنی بر شیوه تربیتی اسلام گسترش یافت.
این درک تفصیلی از مقاومت و شهادت طلبی، تنها زاییده وجود اشغالگران نیست. اگر چنین بود، افراد متعددی از آن بهره می گرفتند و به شیوه مقاومت و عملیات شهادت طلبانه پناه می بردند. این به معنای عدم امکان فداکاری و مشترک بودن بسیاری از جزییات در عملکرد مقاومت اسلامی و سایر شاخه های مقاومت نیست، اما این مفهوم را دارد که تحقق تمام جزییات ذکر شده در این تحلیل، جز از جایگاه ایمان به اسلام امکان پذیر نخواهد بود. آزاد سازی سرزمین و مخالفت با اشغال، نشان اطاعت از خداست و شهادت، وسیله ای برای نیل به بهشت برین و تحقق رضای الهی است. انجام رفتارهای عبادی که انسان را بر مدار گسترش این روحیه تربیت می کند و ایمان به انجام وظیفه، بدون توجه به پیروزی مستقیم، از عناوینی است که روش تربیتی اسلام بر آنها مبتنی است.

پی نوشت ها :

1- پس از اولین عملیات مقاومت اسلامی بر ضد تانک های پیشرفته میر کافا، قرارداد فروش این تانک به ترکیه معلق شد و ناکارایی این تانک در مقاومت علیه کسانی که نحوه ضربه زدن به آن را می شناختند، آشکار شد.
2- مانند حضور در ملیتا، جبل صافی و سجد که مناطقی کوهستانی، پر از درختان و خالی از خانه های مسکونی است.
3- یاد آوری می شود که عملیات کیفی «بلاط» در جنوب لبنان که طی آن، مقاومت اسلامی، بمبی را در یک گشتی اسرائیلی در تاریخ 6 فوریه 2000 منفجر کرد، باعث کشته و زخمی شدن 9 سرنشین گشتی شد و شبکه های تلویزیونی تصاویری از این عملیات پخش کردند. چه بسا تصمیم کمیته شورای وزیران بی ارتباط با آن نبوده باشد. از آنجا که رهبری حزب الله اطلاعاتی دریافت کرده بود که حاکی از نقشه عملیات لغزاننده بود، برای شکست آن، تصمیم به خودداری از عکس العمل گرفت. چند روز پس از آن، مطبوعات اسرائیل این نقشه را افشا کردند و رئیس دولت اسرائیل، مراتب ناراحتی و شگفتی و سرگردانی خود را از عدم امکان شناخت و پیش بینی طرز تفکر حزب الله اعلام کرد. در این زمینه به مطبوعات وقت رجوع شود.

انقلاب با مقاومت

زمانی می‌توان به عمق تعبیر مقام معظم رهبری درباره‌ی انقلاب اسلامی پی برد که شرایط تاریخی وقوع انقلاب اسلامی را مد نظر قرار دهیم. در واقع انقلاب اسلامی را از آن جهت می‌توان از مصادیق وعده‌ی الهی دانست که رژیمی تا دندان مسلح را که از حمایت قدرت‌های جهان نیز برخوردار بود ساقط نمود.

مسلمانان صدر اسلام و تحقق وعده‌ی الهی اخیراً مقام معظم رهبری در بیانات خود در جمع مسئولان و کارکنان حفاظت اطلاعات نیروهای مسلح، انقلاب اسلامی را تحقق وعده‌ی الهی دانستند و خاطر نشان کردند: «همان ‌گونه که پیروزی انقلاب اسلامی در شرایط ناباورانه‌ی سال 57 مصداق تحقق وعده‌ی الهی بود، ادامه‌ی انقلاب اسلامی و توانمندی و قدرتمندی و پیشرفت افزایش‌ یابنده‌ی آن نیز، به ‌رغم همه‌ی تندبادها و فشارهای سنگین و دشمنی عمیق دنیای استکبار، مصداق عملی‌ شدن وعده‌ی الهی است.» در این راستا، نوشتار حاضر به بررسی این موضع می‌پردازد که بر چه اساس می‌توان انقلاب اسلامی را نمونه‌ی تحقق وعده‌ی الهی دانست؟ بر این اساس، با مروری بر یکی از مصادیق وعده‌ی الهی در صدر اسلام، به بررسی انقلاب اسلامی می‌پردازیم.
 
 خداوند در بسیاری از آیات قرآن کریم، از همان آغاز، به مسئله‌ی وعده‌ی الهی و تحقق آن اشاره کرده و به مؤمنان واقعی بشارت داده است که خداترس باشید و از فرمان خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) اطاعت کنید که وعده‌ی خداوند تخلف‌ناپذیر است. از بسیاری از آیات قرآن چنین برمی‌آید که سنت الهی بر این مبنا استوار بوده است که همواره به کسانی که خالصانه در راه خداوند قدم برداشته‌اند و در راه او و برای اجرای فرمان خداوند تلاش کرده‌اند، کمک و مساعدت از سوی خدا تحقق می‌یافت؛ آن‌چنان که خداوند در سوره‌ی محمّد و در آیه‌ی هفتم این سوره می‌فرماید: «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إن تَّنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اقدامَکُم»: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر خداوند را یاری کنید، خداوند نیز شما را یاری می‌کند و گام‌هایتان را استوار می‌گرداند.[1]
 
خداوند به مسلمانان راستین و درستکار خود، که صادقانه در راه او قدم برمی‌دارند، علاوه بر بهشت، که در جهان آخرت تحقق می‌یابد، در همین جهان نیز پاداش‌های خود را وعده داده است. این موضوع را بهترین شکل می‌توان در آیه‌ی 51 سوره‌ی غافر دید: «إنَّا لنَصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدّنیا»: ما فرستادگان خود و کسانی را که ایمان آورده‌اند در زندگی دنیا حتماً یاری می‌کنیم.[2]
 
 در این چارچوب، اگر بخواهیم به یکی از بارزترین وقایع صدر اسلام به عنوان نمونه‌ی بسیار مهمی که در آن وعده‌های الهی در اعلی درجه‌ی خود تحقق یافت اشاره کنیم، می‌توانیم از جنگ بدر نام ببریم که در سوره‌ی انفال نیز به آن اشاره شده است.
 
جنگ بدر، که در دوازدهم رمضان سال دوم هجرت رخ داد، اولین جنگ پیامبر علیه کفار مکه بود. در این زمان، از یک سو، یکی از کاروان‌های تجاری قریشیان مکه در حال عبور از اطراف مدینه بود و از طرفی دیگر، لشکر نظامی قریشیان نیز عازم جنگ علیه مسلمانان بودند.
 
[3] پیامبر (صلی الله علیه و آله)، پس از مطلع شدن از این وقایع، شورای نظامی تشکیل داد و نتیجه این شد که مسلمانان به جنگ با نیروی نظامی مشرکان بپردازند که از نظر تعداد، سه برابر مسلمانان و نیز با وسایل بسیار مجهزتری بودند.
 
در آغاز این جنگ، برخی از مسلمانان، که البته تعداد آن‌ها انگشت‌شمار بود، از جنگیدن واهمه داشتند و به فکر حمله به کاروان تجاری کفار و به دست آوردن غنایم جنگی بودند.[4] در این جنگ، یکی از مهم‌ترین وعده‌های خداوند باریدن باران بود که باعث شد مسلمانان استوارتر بر روی شن‌های بیابان قدم بگذارند و نیز شرایطی به وجود آمد که طی آن، مسلمانان توانستند شب قبل از نبرد را با آسودگی بخوابند. همچنین کوچک نشان دادن سپاه دشمن در چشم مسلمانان و بزرگ نشان دادن سپاه مسلمانان در نزد کفار و فرستادن بیش از هزار فرشته برای کمک در جنگ از دیگر امدادهای خداوند به مسلمانان در این جنگ بود.[5] 
 
برای بیان دقیق این مسئله، رجوع می‌کنیم به سوره‌ی انفال و آیات نه تا چهارده این سوره را به عنوان مهم‌ترین سند تحقق وعده‌های الهی بیان می‌کنیم‌:
 
 «به خاطر بیاورید زمانی را که از شدت ناراحتی در میدان بدر از پروردگارتان تقاضای کمک کردید و او تقاضای شما را پذیرفت و گفت: من شما را با یک‌‌هزار از فرشتگان، که پشت سر هم فرود می‌آیند، یاری می‌کنم؛ ولی خداوند این را تنها برای شادی و اطمینان قلب شما قرار داد، وگرنه پیروزی جز از طرف خدا نیست. خداوند توانا و حکیم است. به یاد بیاورید هنگامی را که خواب سبکی که مایه‌ی آرامش از ناحیه‌ی خدا بود شما را فراگرفت و آبی از آسمان برای شما فروفرستاد تا با آن شما را پاک و پلیدی شیطان را از شما دور سازد و دل‌های شما را محکم و گام‌ها را با آن ثابت دارد. به خاطر بیاورید موقعی را که پروردگارتان به فرشتگانی وحی کرد که من با شما هستم، کسانی را که ایمان آورده‌اند ثابت‌قدم بدارید. به زودی در دل‌های کافران ترس و وحشت می‌افکنم...»[6]
 
به جز مثال ذکرشده، در قرآن موارد بسیاری از تحقق وعده‌ی الهی را می‌توان مشاهده کرد. 
 
وعده‌ی الهی و پیروزی ملت ایران
 
 با نگاهی گذرا به روند حکومت‌های بعد از دوران حضور ائمه‌ی معصوم (علیهم السلام) در جهان اسلام، باید پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران را حرکتی نو در جهان اسلام برای بازگشت به دوران عظمت اسلام و شکل‌گیری جریانی دانست که به تدریج موجب بیداری و هوشیاری دیگر کشورها و ملت‌های مسلمان منطقه شد. همان طور که پیروزی‌های مسلمانان و نیز گسترش اسلام و نمونه‌ی بارز آن، جنگ بدر را می‌بایست به عنوان تحقق وعده‌ی الهی برای مسلمانان دانست. رهبر معظم انقلاب، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران در آن شرایط سخت و با آن مقدار مخالفت‌های بی‌شائبه را به عنوان تحقق وعده‌ی الهی دانستند و نیز پیروزی را برای صابرین و مسلمانانی که با توکل به خداوند در مقابل ظلم مقاومت کردند و در نهایت توانستند با دست خالی و کمترین پشتیبانی بر حکومت مستبد پهلوی پیروز شوند نمونه‌ای از تحقق وعده‌ی الهی دانستند.
 
رضاشاه، به عنوان مؤسس سلسله‌ی پهلوی، در شرایطی روی کار آمد که در آغاز از حمایت انگلیس برخوردار بود و پس از اینکه توانست با زور و قلدری به عنوان شاهنشاه ایران به حکومت برسد، از همان آغاز حرکت‌های ضدمذهبی خود را با قدرت تمام شروع کرد و با تمام مخالفت‌ها به شدت برخورد می‌کرد.[7] این نحوه‌ی حکومت از سوی رضاشاه در ادامه و بعد از وی، به وسیله‌ی جانشین و پسرش، محمدرضاشاه، نیز ادامه یافت.
 
 ایشان وقوع انقلاب اسلامی را در آن شرایط که قدرت‌های استکباری و دشمنان اسلام با تمام قوا از حکومت پهلوی حمایت می‌کردند و تمام توان خود را برای ادامه‌ی حکومت شاهنشاهی به کار می‌بستند نمونه‌ای از تحقق وعده‌ی الهی و پیروزی اسلام بر کفار دانستند. زمانی می‌توان عمق این سخن را دریافت که شرایط تاریخی وقوع انقلاب اسلامی را حس نماییم یا حداقل نسبت به آن آگاهی حداقلی پیدا کنیم. آن گاه می‌توان به این سخن پاسخ داد که چرا رهبر انقلاب از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان وعده‌ی الهی یاد نمودند. در واقع انقلاب اسلامی را از آن جهت می‌توان از مصادیق وعده‌ی الهی دانست که رژیمی تا دندان مسلح را، که از حمایت قدرت‌های جهان نیز برخوردار بود، ساقط نمود.
 
اگرچه محمدرضاشاه در دهه‌ی اول حکومتش، یعنی دهه‌ی 1320، از قدرت زیادی برخوردار نبود، ولی پس از کودتای 28 مرداد 1332 و عزل دکتر مصدق از نخست‌وزیری، در کوتاه‌ترین مدت ممکن توانست تمام قدرت را در دست بگیرد و استبداد واقعی را پایه‌ریزی کند.[8] محمدرضاشاه تا آنجا پیش رفت که از دهه‌ی 1340 به بعد تسلط خود را بر مجلس نیز کامل نمود و تلاش کرد با تصویب طرح‌ها و قانون‌هایی، از طرفی کشور را هر چه بیشتر به سمت غربی شدن و دور کردن اسلام از فضای اجتماعی و سیاسی کشور پیش ببرد و از طرفی دیگر، با امتیازدهی به ابرقدرت‌ها و در رأس آن‌ها آمریکا، شرایط بقای خود را مستحکم کند.[9]
 
و این گونه بود که آغاز مخالفت‌های مردمی علیه شاه، که هم‌زمان بود با تصویب قانون کاپیتولاسیون، از اوایل دهه‌ی 40 شروع شد و سرانجام به دستگیری و تبعید حضرت امام (رحمت الله علیه) به ترکیه و دوری چهارده‌ساله‌ی ایشان از ایران انجامید. البته ناگفته نماند که محمدرضاشاه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 تلاش خود را برای تمرکز قدرت در مرکز و نیز سرکوب مخالفان خود شروع کرده بود. از همین رو، در سال 1336 با کمک سازمان اطلاعات آمریکا (اف‌بی‌آی) و نیز سازمان اطلاعات اسرائیل (موساد) توانست سازمان ساواک را تشکیل دهد که از آن زمان به بعد این سازمان به سرکوب شدید و جنایت‌های زیادی دست زد.[10] بدین ترتیب، ساواک از ارکان قدرت‌طلبی محمدرضاشاه شد؛ سازمانی که آمده بود تا فزون‌خواهی محمدرضاشاه را، به مثابه‌ی یک دیکتاتور، برای همیشه تثبیت کند.
 
دهه‌ی 40 و چند سال اول دهه‌ی 50 دوران یکه‌تازی شاه و تسلط بی‌چون‌وچرای وی بر حکومت و در واقع دوران خفقان و سرکوب شدید بود. از اواخر دهه‌ی 40، به دلیل گران شدن نفت، ثروت زیادی به دربار سلطنتی سرازیر شده بود که بخش زیادی از این ثروت انبوه در راستای اهداف آمریکا و دیگر کشورهای مستبد غربی قرار می‌گرفت. شاه با خرید سلاح و تجهیزات نظامی تلاش می‌نمود تا حیات خاندان خود را تضمین کند و خود را به عنوان قدرت اول و بنا به تئوری نیکسون، ژاندارم منطقه معرفی نماید.
 
اگرچه در همین سال‌ها سازمان‌هایی از جمله سازمان‌های چریکی فداییان خلق به مبارزه‌ی مسلحانه بر ضد رژیم شاه پرداختند، ولی نیروهای ساواک تمام این جریانات را در اواخر دهه‌ی 40 سرکوب، قتل‌ عام یا زندانی کرد.[11] با این حال، تنها جریانی که توانست به تدریج مخالفت خود را گسترده کند و رویارویی‌های آن نیز در قالب تظاهرات و در واقع با کمترین امکانات صورت می‌گرفت، جریانی بود که به وسیله‌ی حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) از عراق و در سال‌های نزدیک به انقلاب، از فرانسه رهبری می‌شد. برای این جریان، تنها نور امید مردم برای رهایی از استبداد شاهنشاهی، وجود حضرت امام (رحمت الله علیه) و رهنمودهای وی و نیز یاران نزدیک ایشان بود که در مسیر پیروزی انقلاب با تمام توان تلاش می‌کردند.
 
به ظاهر کار برای مبارزه هر روز سخت‌تر می‌شد. در سال 1353 محمدرضاشاه با انحلال دو حزب «ایران نوین» و «مردم» نشان داد که حتی استبداد بر اساس دو حزب را نیز برنمی‌تابد. او با تشکیل حزب «رستاخیز» رسماً حکومت تک‌حزبی برقرار کرد و صراحتاً اعلام کرد که هر کس می‌خواهد در ایران بماند باید به حزب «رستاخیز» بپیوندد یا اینکه از ایران برود. بدین وسیله استبدادی از نوع استالینی در ایران به وجود آورد.[12]
 
با این حال، از آبان سال 56 مخالفت‌ها با رژیم شاهنشاهی از حالت پشت‌پرده به خیابان‌ها کشیده شد و اوج آن نیز از 17 دی‌ماه همان سال اتفاق افتاد که روزنامه‌ی اطلاعات طی چاپ مقاله‌ای با عنوان «ارتجاع سیاه» (که منظور از آن روحانیت بود) به روحانیت حمله کرد و این امر موجب تظاهرات و مخالفت بسیاری از مردم گردید. در مجموع در این مدت کوتاه، یعنی از دی‌ماه 56 تا بهمن 57، فشار رژیم شاهنشاهی بر مردم به بیشترین حد ممکن رسید و رژیم، حرکت‌های مردمی را به شدت هر چه تمام‌تر سرکوب می‌کرد.
 
در این راستا، می‌توان به 17 شهریور سال 57 یا همان جمعه‌ی سیاه اشاره کرد که در آن روز رژیم شاهنشاهی چند صد نفر از مردم بی‌دفاع را قتل عام کرد.[13] با وجود سازمان‌های نظامی و اطلاعاتی، که شاه را در سرکوب مردم یاری می‌دادند، کمتر کسی می‌توانست پیش‌بینی کند که مردم ایران بتوانند با کمترین امکانات و در بدترین شرایط، رژیم شاهنشاهی پهلوی را براندازند. با این حال، با رهبری حضرت امام (رحمت الله علیه) و تظاهرات میلیونی مردم و به همراه آن، اعتصابات گسترده‌، مردم ایران توانستند در 22 بهمن همان سال، رژیم شاهنشاهی پهلوی را ساقط کنند و در کمتر از دو ماه، در یک رفراندوم عمومی، با رأی 98درصدی خود، نظام جمهوری اسلامی را تأسیس نمایند.
 
به نظر می‌رسد با نگاهی گذرا به حوادث ده سال پایانی رژیم پهلوی، وقوع انقلاب اسلامی تحقق وعده‌ی الهی بوده است و همان طور که رهبر انقلاب، حضرت آیت‌الله‌ العظمی خامنه‌ای فرموده‌اند، این تحقق وعده‌ی الهی کمترین پاداش برای مسلمانان واقعی و پیروان راه حق بوده است.